Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-09@08:49:18 GMT

اینجا مشهد است؛ ساعت ۱۸

تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۹۳۹۰۰۲

اینجا مشهد است؛ ساعت ۱۸

ایسنا/خراسان رضوی محدودیت فعالیت مشاغل غیرضروری تا ساعت ۱۸ از روز گذشته در مشهد آغاز شده، اما شواهد نشان می‌دهد این طرح به خوبی  اجرا نشده و نظارت‌ها هم  آنطور که باید کافی نبوده است.

تعطیلی‌ فعالیت مشاغل غیرضروری از ساعت ۱۸ در شهرهای قرمز به دلیل پیشگیری از شیوع بیشتر کرونا از روز گذشته ۲۰ آبان‌ماه آغاز شده  و مشهد هم که مدتهاست در وضعیت قرمز به‌سر می‌برد، شامل این طرح می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

برای رصد اجرای این طرح خبرنگاران ایسنا به چند خیابان مشهد سرزده‌اند. آنچه می‌خوانید روایت‌هایی از روز اول اجرای اعمال محدویت در مشاغل غیرضروری است.

چهارراه مخابرات

ساعت از ۱۸ گذشته است. اغلب مغازه‌ها در چهارراه مخابرات باز هستند. برخی از مغازه‌ها هنگامی که عکاس درحال عکس گرفتن از مغازه‌هایشان هست با سرعت در تقلای بستن مغازه می‌افتند و بعد که از مغازه‌شان رد می‌شویم مغازه را باز می‌کنند. یکی از مغازه‌دارها بعد از اینکه مغازه‌اش را می‌بندند به سمت ما می‌آید و می‌گوید «اینکه خیلی ظلم است. من  الان که ساعت ۶:۱۵ دقیقه هست مغازه را می‌بندم اما  تا شما بروید و به انتهای مخابرات برسید ساعت ۷:۳۰ می‌شود. اینکه نامردی است و ما ضرر می‌کنیم».

از یک فروشنده کفش در مورد اینکه چرا مغازه‌اش را نبسته سوال می‌کنم. می‌گوید: شما صبح بیا اینجا هیچ خبری نیست. اگر بعدازظهر ببندیم خیلی ضرر می‌کنیم. همینطوری بازارهای ما خراب است. بعدازظهر هم که ببندیم نان شبمان را از کجا بیاوریم. این فروشنده به یکی از مغازه‌های کفش فروشی اطراف اشاره می‌کند و می‌گوید: رقیب ما  مغازه‌اش باز است. ما چرا ببندیم؟

فروشنده یکی از آبمیوه‌فروشی‌ها هم می‌گوید:  چرا مغازه را ببندم. هنوز که به ما اخطار نداده‌اند.  ما قرار گذاشته‌ایم  تا زمانی که به ما اخطار نداده‌اند در مغازه باشیم.

 اغلب مغازه‌های این منطقه باز هستند و فقط چند مغازه موبایل فروشی، فرش فروشی که کنار یکدیگر هستند،  بسته شده‌اند.

خیابان ایثار

در اینجا همه چیز شبیه شب‌های گذشته است. مردم درحال خرید مانتو، روسری، شلوار و... هستند و هیچ مغازه‌ای تعطیل نکرده است. دستفروش‌های دونات فروش این خیابان هم مشغول فروش دونات هستند. تنها تغییری که در این خیابان نسبت به شب‌های پیش به چشم می‌خورد کرکره‌های نیمه باز برخی از بنگاه‌های مشاور املاک در این منطقه است. همهمه و هجم صدایی که از داخل یکی از بنگاه‌های املاک شنیده می‌شود، نشان‌دهنده حضور تعداد زیادی افراد است. دربنگاه املاک دیگری هم که فقط در آن بسته است. یک پسر جوان نشسته و نور لب تاب روبه روبه‌رویش تنها نور داخل مغازه است.

حدود یک ربعی که در این خیابان می‌مانم. خبری از نهادهای نظارتی نیست و حتی مغازه‌های سرویس چوب که در نزدیکی خیابان ایثار قرار دارند همه باز هستند.

 ابوطالب

ساعت ۷ شب است و مثل همیشه شبکه خبر مشروح اخبار صبح تا عصر همان روز را بازگو می‌کند. گوینده خبر می‌گوید:«از امروز تمامی مشاغل غیرضروری به مدت یک ماه از ساعت ۱۸ تعطیل خواهند بود». مجری و گزارشگر شبکه خبر از تعداد مبتلایان جدید به کرونا و فوت شدگان می‌گوید. یادم می‌آید که دیگر قلب مشکی یکی از پرکاربردترین استیکرهای کیبوردم شده است. تلویزیون را خاموش می‌کنم و بیرون می‌روم تا وضعیت تعطیلی مغازه‌ها را مشاهده کنم. از خانه که بیرون می‌آیم، تاریکی و سوز سرمای پاییزی همراهم می‌شود. به سر کوچه‌مان که می‌رسم پنج جوان حدود ۲۰ ساله را می‌بینم که جلوی سوپرمارکت ایستاده و باهم یک نوشابه مشکی را می‌خورند. بعد از  سوپرمارکت به مغازه کپی و فروش فیلم می‌رسم. یک جوان ۱۶ ساله با دو پسر همسن خودش که احتمالا دوستانش هستند، در کنار هم نشسته و در مانیتوری که روبه‌رویشان است، فیلم می‌بینند. کمی جلوتر فروشنده اغذیه فروشی محله‌مان که پسری حدود ۳۰ ساله است را می‌بینم که جلوی مغازه‌اش ایستاده  و چند نفر داخل مغازه در حال خوردن ساندویچ هستند. نانوایی هم مثل همیشه شلوغ است و  اگرچه شامل اجرای محدویت فعالیت نمی‌شود در گوشه‌ای دورتر از صف نانوایی می‌ایستم تا رعایت پروتکل‌ها را مشاهده کنم. پسر نوجوانی که نان به مردم می‌دهد، ماسک ندارد و از گرفتن پول نقد خودداری نمی‌کند.او به مردم می‌گوید «اگر پولتان نقد است، اینجا بگذارید». محل اشاره او صفحه پیشخوانی است که نان‌های داغ را می‌گذارد. مغازه‌های لوازم آرایشی، بهداشتی، و لباس فروشی‌ها هم باز هستند و لبریز از خانم‌هایی که همگی خرید ضروری دارند.

یکی از مغازه‌های محله به محل پاک کردن گل زعفران تبدیل شده است. ۱۰ خانم جوان، میان‌سال و پیر با بچه‌های کوچک دور هم نشسته و زعفران پاک می‌کنند. چند نفری از آنها ماسک دارند. خوب که دقت می‌کنم، اینجا یک املاک است. بر روی شیشه این مغازه نوشته شده: «محل توزیع گل زعفران»!

چهارراه ستاری به سمت بلوار معلم

 قرار است از چهارراه ستاری به سمت بلوار معلم بروم. مغازه‌های ضروری همچون نانوایی، داروخانه، مواد غذایی و... باز هستند. اغلب مغازه‌های نیازهای غیرضروری از بنگاه‌های ماشین گرفته تا آرایشگاه و لوازم الکتریکی و... هم  باز هستند و فقط تعداد محدودی مغازه به صورت متوالی بسته‌اند که مشخص است برای رعایت پروتکل تعطیل کرده‌اند. انگار آنها برای این تعطیلی با یکدیگر هم‌افزایی داشته‌اند. این موضوع مشخص می‌کند که مغازه‌دارها برای اجرای این محدودیت به یکدیگر نگاه می‌کنند.

برخی مغازه‌ها کرکره را نیمه پایین آورده‌اند و داخل مغازه کار می‌کنند. این مغازه‌ها استندبای ایستاده‌اند تا اگر بازرسی بیاید بتوانند به سرعت مغازه را تعطیل کنند.

 بعد پل صیاد پاساژهای فیروزه، مروارید، زمرد و...  همه باز هستند و مغازه‌های داخل هم برق‌هایشان روشن  است.

در طول مسیر با صاحب یک مغازه تعمیرگاه ماشین که باز است و کارگران آن هم مشغول کارند گفت‌وگو می‌کنم. او می‌گوید:از طرف اتحادیه به ما پیام آمده که ما جزو مشاغل ضروری هستیم و نباید تعطیل شویم.‌

پسر جوانی که در یک مغازه پوشاک فروشنده است هم می‌گوید: مغازه مال من نیست. صاحب مغازه به ما گفته مغازه را باز کنیم و آن را نبندیم. اگر چه شنیده‌ایم که اگر ساعت ۶ به بعد باز باشیم جریمه هم می‌کنند اما خب من مسئول نیستم  صاحب مغازه‌ خودش می‌داند.

صاحب یک مغازه فروش پارچه هم می‌گوید: ما منتظر بودیم که بقیه تعطیل کنند. دیدیم هیچ کس تعطیل نکرده است. هیچ دستور و پیامی هم از جانب اتحادیه به ما ابلاغ نشده است. منم دیدم همه باز هستند، ما هم تعطیل نکردیم.

در این مسیر ترافیک حالت معمولی دارد و نشانی از کم شدن حضور مردم در خیابان مشاهده نمی‌کنم.

رعایت حدود ۷۰ درصدی تعطیلی مشاغل غیر ضروری در مشهد

محمدرضا هاشمی، فرماندار مشهد درگفت‌وگو با ایسنا درخصوص اجرای روز اول طرح تعطیلی مشاغل غیر ضروری از ساعت ۱۸ اظهار کرد: جای تشکر از مردم و کسبه دارد. با اینکه شب اول بود ۶۵ الی ۷۰ صنوف در این زمینه همکاری و رعایت کردند.  

وی ادامه داد: اطلاع رسانی‌های خوبی از جانب رسانه‌ها درخصوص این طرح انجام شده، اما انتظار داریم اطلاع‌رسانی بیشتر شود. اگر بخواهیم سیر صعودی  ویروس کرونا را کاهش دهیم نیاز به همکاری مردم داریم.

هاشمی عنوان کرد: ۲۵ تیم نظارتی متشکل از اتاق اصناف، صمت، تعزیزات، پلیس اماکن، دانشگاه علوم پزشکی و نماینده فرمانداری در مشهد حضور دارند. در چند مسیر شامل وکیل آباد، احمد آباد، امامت، هفت تیر و... همراه تیم‌های نظارتی بودم و اغلب کسبه رعایت کرده بودند.

فرماندار مشهد گفت: این طرح به نفع مردم است. ممکن است که نگرانی‌هایی در زمینه اقتصاد باشد اما اولویت برای ما سلامت مردم است. قطعا کسبه به این نتیجه رسیدند که سلامت آنها مهمتر از درآمدشان است.

وی درمورد برخورد با متخلفین گفت: بر اساس ابلاغ ستاد کرونا اگر افراد رعایت نکنند. تذکر و اخطار داده می‌شود اگر نیاز بود پرونده تشکیل و جریمه خواهند شد. همچنین اگر عده‌ای با باز بودن مغاره‌هایشان سلامت خود و مردم را به خطر بیندازند پلمب می‌شوند.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: استانی اجتماعی کروناویروس مشاغل غیرضروری مغازه ها باز هستند مغازه اش ساعت ۱۸

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۹۳۹۰۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مصائب روستای سوخته؛ این‌بار ماشین آتش‌نشانی آب داشت، اما نیرو نه!

خانه؟ خانه‌ای نیست، دود است و تکه‌های نم‌گرفته از چوب، آلومینیوم، پلاستیک و فلز که زیر قطره‌های آهسته و صبور باران هفدهم اردیبهشت‌ماه، بوی ماندگی می‌دهد؛ بوی خشم شعله‌های آتش که ۵ روز قبل از آن همه‌چیز را سوزاند، کُشت و میراند.

به گزارش هم میهن، «آقا نرو. وایسا.» زن دست کودکش را گرفته و می‌دود به‌سمت ماشینی که نیمه ماه قرمزی روی در و دیوارهایش نقش بسته. ماشین نه کوچک است نه بزرگ، کنار سکویی ترمز گرفته و در بزرگش باز است و داخل پر از بسته. مردم گوشه یکی از ساختمان روستای امامزاده ابراهیم شفت، صف کشیده‌اند، این‌پا و آن‌پا می‌کنند، نکند بسته‌ها تمام شوند و جا بمانند. داخل بسته‌ها چند قابلمه روحی است.

زن پوزخندی می‌زند: «در مغازه من ۷۰۰-۶۰۰ قابلمه روحی بود. همه‌اش سوخت.» از لای چادر سفید و بزرگ هلال‌احمر، نگاهی به ماشین و مردم می‌اندازد و قاشق را از پلوی قرمز ظرف یک‌بار مصرف پُر می‌کند و می‌گذارد در دهان پسرش. پسر دوساله بازیگوش‌اش: «از پنجشنبه من و همسر و پسرم اینجا زندگی می‌کنیم.» سه چادر گوشه حیاط نشسته‌اند، ساکنان دو چادر در صف‌اند و خانم نوری، نشسته به تماشا.

چرا داخل چادر؟

ساختمان ۱۲-۱۰ اتاق بیشتر ندارد. ما دیگر جا نمی‌شدیم.

ساختمانِ ستاد بحران فرمانداری است. جلسه‌های شورای روستا داخل یکی از اتاق‌هایش برگزار می‌شود، همان‌جا که تیم‌های بهداشت هم نشسته‌اند، فشار خون مردم را می‌گیرند و معاینه‌شان می‌کنند. خانم نوری، از شب حادثه در همین چادر زندگی می‌کند، زیرانداز نازک و یک‌پتو، تنها دارایی‌شان است. همسایه‌ها داخل ساختمان‌اند. ۱۵-۱۰ نفر در یک اتاق، با چند پتو و یکی، دو زیرانداز. آتش، اهالی روستا را ساکن اتاق‌های سه ساختمان روستا کرده؛ فرمانداری، مدرسه و. از شب حادثه حمام نرفته‌اند. یک چراغ‌گازی هم به آن‌ها داده‌اند که می‌گوید خراب است.

رد شعله‌ها روی آسفالت تکه‌شده، چاله‌ها، سقف‌های خراب‌شده، گاز پیکنیک و کپسول‌های زنگ‌زده، جا مانده. لوله‌های ترکیده که آب از لابه‌لای‌شان، خاکستر‌ها را خیسانده، النگو‌های سوخته، میله‌های نصفه، تلی از بتن، گچ و ورقه‌های فلزی، داستان شب وحشتی را روایت می‌کنند که اهالی در ۵۰ سال پیش ندیده‌اند. این پنجمین باری است که رضا رضایی، شاهد آتش گرفتن محله‌اش می‌شود. محله امامزاده یا شازده ابراهیم که پر از بازارچه، خانه و اقامتگاه رنگی و چوبی بود.

آن‌ها چهارشنبه‌شب به چشم خود دیدند چطور ساختمان‌های ۴، ۵ و ۶ طبقه‌شان در آتش سوخت و فروریخت و حالا از میان آن عمارت‌ها، تنها بازمانده، آجر‌های بتنی مربعی‌شکلی است که نشان از زندگی‌های دودشده دارد. کرکره فلزی برخی از مغازه‌ها هنوز پایین است، پشت آن، اما همه‌چیز آتش گرفته و سوخته. آن ساعت از شب، آقای سالارپور هم که نانوای محل است، کرکره سه مغازه دیواربه‌دیوارش را پایین کشیده بود. با گویش گیلکی، آشفته، پریشان و با لکنت فراوان، ماجرای شب آتش‌گرفتن زندگی‌اش را روایت می‌کند.

خانه خانم نوری، سال ۹۲ هم سوخته بود و بعد از سال‌ها پول روی هم گذاشتن ـ دو سال پیش ـ توانست وسایلش را کامل و مغازه را بازسازی کند: «هفته پیش دومیلیارد تومان جنس خریدم و ریختم داخل مغازه. حالا روی‌هم‌رفته ۲۰ تا ۳۰ میلیارد تومان ضرر کردیم.» خانه‌شان چهار طبقه بود، هر چهار طبقه هم بتن. نما چوبی، اما خانه و زندگی‌شان بیمه نبود: «به مرگ خودم فکر می‌کردم، به سوختن خانه نه.» همسرش پیمانکار است و ستون‌ها را محکم ساخته بودند از ترس سیل، زلزله و باد. اما نمی‌دانستند شعله‌های آتش نانوایی، آن‌ها را چادر‌نشین می‌کند. آن‌هم درست یکی، دو ماه مانده به فصل رفت‌وآمد مسافر.

زبانش می‌گیرد؛ یادآوری شب حادثه برای آقای سالارپور، مرد سالخورده امامزاده ابراهیم سخت است، با دستش دستگاه خمیرگیر پشت نرده‌های سوخته را نشان می‌دهد. دستگاه هنوز شکلش را دارد. سیم برق همین دستگاه، ساعت حدود ۱۱ شب چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت‌ماه اتصالی کرد. او در مغازه کناری که قصابی است، صدای جرقه‌ها را شنید، اما تا به خود آمد، دید که از لابه‌لای نرده‌ها شعله‌ای بیرون زده. کنار در جعبه شیلنگ آتش‌نشانی است. لوله شیلنگ، دور خودش پیچیده شده، بازش می‌کند تا روی شعله‌ها بریزد، لوله پلاستیکی، اما نفس‌تنگ است. کمی آب‌پاشی می‌کند و تمام. آب داخل لوله‌ها توان خاموش‌کردن آتش را ندارد و در نیم‌ساعت، شهرک چوبی را خاکستر می‌کند.

ساختمان متعلق به ستاد بحران فرمانداری امامزاده ابراهیم است، آن‌ها را ظهر پنجشنبه اسکان داده‌اند. ساختمان جهاد سازندگی و یک‌مدرسه دیگر هم پر از اهالی است. آن‌ها می‌گویند که روستایی‌ها به کانکس نیاز دارند.

خیران به کمک‌شان بیایند تا کسب‌وکارشان را راه بیاندازند: «اگر کانکس داشته باشیم، می‌توانیم جلوی آن دستفروشی کنیم.» آن‌ها یخچال و گاز چندشعله هم نیاز دارند، چون روستا گازکشی نیست. بهزاد رمضانی از اعضای قبلی شورای روستاست، او می‌گوید که همه در اتاق‌ها فامیلند و مردم بیش‌ازهمه به کمک خیران نیاز دارند: «برایمان نان لواش، پنیر و غذا می‌آورند، اما بیش‌ازهمه به یخچال و گاز نیاز داریم.» از دور ماشینی از راه می‌رسد، صندوق خودرو شاسی‌بلند پُر از زیرانداز است. یکی می‌گوید، راننده از بازاری‌های رشت است و برای اهالی زیرانداز آورده. همه آن‌ها که در صف بسته‌های معشیتی بودند، به سمت خودرو می‌روند و هرکدام با دو، سه زیرانداز باز می‌گردند.

عرض کوچه حداقل ۱۲ متر است، انتهای پیچ، اما عرض کمتری دارد، همین فاصله کم سبب شد تا شعله‌ها از خانه‌ای به خانه دیگر برود. اهالی می‌گویند شدت شعله‌ها آنقدر شدید بود که در فاصله زیاد هم دست‌وصورت داغ می‌شد. اگر تابستان بود و فصل مسافر، افراد زیادی دچار آتش‌سوزی می‌شدند. حتی تعداد ساکنان در تابستان هم بیشتر از فصل‌های دیگر است: «در تابستان حدود ۷۰۰ خانواده در روستا زندگی می‌کنند و با شروع زمستان، خیلی‌های‌شان مهاجرت می‌کنند. در فصل سرما، ۲۰۰ خانوار در روستا باقی می‌مانند. شب حادثه حدود ۵۰۰ خانواده در روستا سکونت داشتند که در حال آماده‌سازی برای مسافران تابستان بودند.»

روستا از حدود ۱۵ سال پیش توریستی شده و ۵-۴ سال است که به‌عنوان روستای توریستی ثبت شده. قرار بود روستا چهار فصل شود، اما به‌دلیل شرایط جاده‌ای این اتفاق نیفتاد. روستا، گورستانی از مصالح سوخته است، از اسباب و اثاثیه‌ای که تغییر شکل داده‌اند، آن‌ها که فرزند و اقوامی در ده‌های نزدیک دارند، به خانه آن‌ها رفته‌اند. آن‌ها هم که کسی را ندارند، روانه اتاقک‌های تنگ و کوچک مدرسه و فرمانداری شده‌اند.

آقای رضایی، با لباس‌هایی که متعلق به خودش نیست، بالای سر خرابه‌ها ایستاده، با چند مرد دیگر، دست‌ها از پشت گره کرده، از صورت روستا بالا و پایین می‌روند. زن و فرزند در ساختمان‌های دولتی‌اند و خودشان ایستاده‌اند تا شاید مسئولی بیاید و گزارشی به آن‌ها بدهد. خانه آقای رضایی ۱۸۰ متر بود، ۱۰ پنکه، ۱۰ تلویزیون، یخچال بستنی، یخچال خانگی، کپسول‌های گاز و... با یک عالم وسایل خانه خاکستر شد. چهار کنتور خانه‌اش سوخت.

آن‌ها در حال مهیاشدن برای فصل مسافر بودند. تصاویر و ویدئو‌های آتش‌سوزی آن شب، در تلفن‌های همراه‌شان هزاران بار دیده شده. تصاویری ترسناک از شعله‌وری خانه‌ها میان جنگلی که در دل شب، خوفناک‌تر شده. صدای جیغ و فریاد به آسمان رسیده، همه دست روی دست گذاشتند تا التهاب آتش میان مردمک چشم‌شان نقش بندد: «شما فیلم‌ها را ببینید، ببینید قبلاً چطور بوده؟»

ردیفی از ساختمانی ۵-۴ طبقه با نمای چوبی رنگی؛ قرمز، سبز و آبی. بازارچه‌های رنگارنگ. مردمی که خوشحال در رفت‌وآمدند. تصویر، اما حالا برای‌شان خاطره شده. اغلب پایین‌ترین میزان از بیمه را دارند. مثل آقای رضایی که یک‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای هر طبقه بیمه کرده و ۲۰۰ هزار تومان برای اسباب و اثاثیه.

ساعت ۱۱:۳۰ چهارشنبه شب، شهرک چوبی، غلغله بود، ساکنان هرکدام به جایی فرار کرده بودند، مثل «گل‌عنبر» ۴۸ ساله که ۳۴ سال است در این روستا زندگی می‌کند. خانه در سطح پایین‌تری از خیابان قرار گرفته، راهش، اما تلی از بتن، گچ و ورقه‌های فلزی است که به‌خاطر آتش‌گرفتن، نمی‌توان تشخیص داد قبلاً چه شکلی داشته مسیر به خانه، بسته است. از روی خرابه‌های خانه‌های دیگر باید گذشت تا به خانه گل‌عنبر رسید.

آن‌ها بومی این منطقه‌اند و از اقامتگاه ۴ طبقه‌شان که دو طبقه‌اش بتنی بود، جز دو دیوار و یک عالم خرت و پرت سوخته غیرقابل تشخیص چیزی نمانده. دل‌شان به تیرماه که فصل توریست است خوش بود و حالا در چشم خانه‌هایش، روی صورت تکیده و درمانده‌اش، مو‌های ژولیده و لباس‌های کهنه و نامرتب، گرد غم نشسته. لاشه کپسول‌ها و گازپیکنیکی‌ها گوشه گوشه روستا افتاده، آن‌ها بازمانده‌های جنگ آتش‌اند. صدای انفجارشان در شب حادثه، تن اهالی را لرزانده بود و حالا آرام در گوشه روستا، روی خاکستر‌ها لم داده‌اند.

گل‌عنبر می‌گوید که شب حادثه در خانه خیاط بوده که صدای فریاد‌های آتش، آتش... را شنیده. همه فرار کردند او، اما جلوی در خانه، مات و مبهوت به قرمزی تند شعله‌ها چشم دوخته بود. این سومین‌باری بود که خانه اش را در شعله می‌دید. آتش‌سوزی در این روستا را چندین‌بار دیده، اما این بار شعله‌ها وحشتناک‌تر بوده‌اند: «هیچ‌وقت اینطور نبود.» آتش به‌یکباره به جان خانه‌ها و خانه‌اش افتاد، خانه ۱۰۵ متری چهار طبقه. داروهایش را هم نتوانست بیرون بیاورد. دست پسر اوتیستیکش را گرفت و از خانه فرار کرد. همسر و پسر را چندسال پیش از دست داده و با دختر و دامادش زندگی می‌کرد. پسر دیگرش در قشم، برایش یک عالم وسیله آشپزخانه خریده. ماشین لباسشویی را چندماه پیش ۳۰ میلیون تومان خریده، کابینت را برای مهمانان، امسال ساخته و ظرف‌های زیادی خریده.

از وسایل خانه که حرف می‌زند، برقی به چشمانش می‌آید و خیلی زود رنج جایش را می‌گیرد: «۱۲ میلیون تومان وسایل آشپزخانه خریدم، پتوی گلبافت، وسایل برقی، سبزی خردکن، چرخ گوشت... همه را نو کرده بودم.» می‌گوید دیگر توان ساختن دوباره ندارد: «ساختن خانه‌ها به تیرماه امسال که نمی‌رسد. به سال بعد برسد خوب است. نه پول دارم، نه کسی که از من حمایت کند. هر کیسه سیمان ۱۵۰ هزار تومان شده، این‌همه پول را از کجا بیاوریم.»

به آن‌ها اتاقکی در ساختمان فرمانداری داده‌اند. از در و همسایه‌ها هم شنیده که قرار است وام بلاعوض به آن‌ها بدهند. خود اهالی می‌گویند که حداقل ۴۰۰ تا ۵۰۰ میلیارد تومان خسارت وارد شده است: «مردم سه‌ماه تابستان کار می‌کنند برای کل سال‌شان. خیلی‌ها به بازار بدهکارند و بدهی‌شان از ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیون تومان تا یک‌میلیارد تومان است. خانه‌سازی در این روستا به‌دلیل شرایط جاده‌ای، متری تا ۲۵ میلیون تومان است.»

ماشین آتش‌نشانی، گوشه حیاط یک ساختمان ترمز گرفته. ماشین کوچکی که شاید نهایت کاری که بتواند انجام دهد، خاموش‌کردن شعله چند شاخه خشکیده است. همان ماشین آتش‌نشانی هم شب حادثه، نه راننده داشت، نه آب و نه کسی که راهش بیاندازد. راننده دوسال پیش استعفای اعتراضی داشت. اهالی می‌گویند آن‌شب به آتش‌نشانی زنگ زده‌اند، راننده که نبود، یک آدم عادی نشست پشت فرمان و به محل حادثه آمد. مسیر کوتاه بود، اما راننده نمی‌دانست چطور باید پمپ آب را باز کند، هرچه کردند ماشین به کارشان نیامد.

یک‌ساعت بعد، وقتی شهرک تبدیل به خاکستر شد، ماشینی از شفت رسید. آقای رضایی می‌گوید ماشین آمد تا آتش خاموش شده را خاموش کند. خانه‌ها کپسول آتش‌خاموش‌کن داشتند، اما آتش آنقدر شعله‌ور شده بود که کپسول‌ها به کار نیامد. باد شعله‌ها را جابه‌جا می‌کرد، نانوایی از پایین شهرک، سمت چپ بود و نزدیک ۱۰ تا ۱۲ متر با خانه روبه‌رویی فاصله داشت، اما شعله‌های سیار، به هیچ‌کس رحم نکردند. شهرک چوبی بیش از ۵۰۰ خانه و مغازه را از بین برد.

صفر قربانی، رئیس شورای روستا، در اتاق انتهایی ساختمان استانداری که اتاق‌هایش را به اهالی خانه‌سوخته داده‌اند، نشسته و درباره ماجرای ماشین آتش‌نشانی می‌گوید که ماشین آتش‌نشانی آب داشت، اما نیرو نداشت: «ما فراخوان داده بودیم که یک‌نفر برای کمتر از ۸۰ روز بیاید و در این بخش فعال شود. اما از دهیاری و استانداری تاکید کرده بودند که آتش‌نشان باید در آزمون قبول شده باشد. به‌همین‌دلیل اجازه استخدام نمی‌دادند.»

به گفته او، به‌دلیل نزدیکی خانه‌ها و مصالح آتش‌زا و همچنین تعداد زیادی گاز پیک‌نیک و کپسول گاز، ده‌ها بار انفجار رخ داد. آنطور که شنیده می‌شود دادستانی برای او و چندنفر دیگر ازجمله دهیار، پرونده تشکیل داده. آن‌ها چند ساعتی را هم بازجویی شده‌اند و حق انجام مصاحبه ندارند. آن‌ها به زودی دادگاهی می‌شوند. چهاردهم اردیبهشت‌ماه، دادستان گیلان از تشکیل پرونده قضایی در ارتباط با این حادثه خبر داده بود. دو روز بعد از آن هم رئیس دادگستری استان اعلام کرد که با مدیران مقصر در این آتش‌سوزی برخورد می‌شود. به گفته او، در مرکز استان هم با تشکیل جلسه، بر ضرورت پیگیری، شناسایی علت حادثه و برخورد با عوامل آن تاکید شده است.

منطقه پُر مه است، دوردست‌ها به سختی پیداست، حتی گنبد بقعه امامزاده ابراهیم هم میان مه، ناپیدا شده، باران قطره‌قطره می‌چکد، خودرو مسئولان در رفت‌وآمد است. آن‌ها چند ساعت پیش چندین جلسه در حرم داشته‌اند. وزیر و معاون وزیر و مدیران هلال‌احمر و بیمه دور هم جمع شدند و وعده دادند.

مسئولان گفته‌اند ۶ ماهه روستا را می‌سازند و دیگر هم کسی حق ندارد از نمای چوبی استفاده کند. از دهیاری خبر رسیده که اهالی باید از سنگ نمای چوب استفاده کنند. تا هم زیبایی داشته باشد و هم شعله‌ور نباشد. قرار است در ۶ ماه، طبقه اول ساخته شود، اما آن‌ها که در سال‌های ۹۲ و ۹۶ خانه‌های‌شان را از دست داده‌اند معتقدند که این‌ها همه وعده است.

البته برخی از مسئولان هم بر عقب‌نشینی خانه‌ها تاکید کرده‌اند که اهالی مخالفند. گازکشی هم به‌زودی انجام می‌شود. معاون بنیاد مسکن کشور وعده داده که برای هر طبقه وام ۳۵۰ میلیون تومانی با کارمزد ۵ درصدی و بازپرداخت ۱۰ تا ۱۵ ساله در نظر گرفته شده است. استاندار گیلان هفدهم اردیبهشت‌ماه اعلام کرد که در حادثه آتش‌سوزی روستای امامزاده ابراهیم، ۳۸۹ واحد مسکونی و تجاری در قالب ۱۲۰ ساختمان به‌طور کامل سوخت و تخریب شد. اسدالله عباسی اعلام کرد که از این تعداد ۱۱۸ واحد بیمه بودند و تعدادی هم بیمه نداشتند. او وعده داد که به زودی روند پرداخت به خسارت‌دیدگان آغاز می‌شود.

پری، زن میانسالی است. تنها چیزی که از شب حادثه یادش است، فرار اهالی است. یک پایش مصنوعی است و با عصای چوبی راه می‌رود. مغازه و ساختمان ۶ طبقه‌اش کاملاً سوخته. جهیزیه دخترش هم خاکستر شده. با دست النگو‌های سوخته را از زمین بر می‌دارد: «مغازه زیورآلات داشتیم.» صورتش حسرت می‌شود. وسایل را با دست جابه‌جا می‌کند: «نه پول نقدی داریم، نه می‌توانیم وام بگیریم. شناسنامه، کارت ملی و همه مدارک‌مان سوخته.» این دومین باری است که خانه‌مان می‌سوزد.

اهالی می‌گویند منابع طبیعی به آن‌ها گفته، باید هزینه نصف زمینی که تصرف کرده‌اند را پرداخت کنند، اما اهالی زیربار نمی‌روند: «چرا باید پول خانه‌ای که ۴۰ سال در آن زندگی کرده‌ایم را پرداخت کنیم.» خانه‌های این روستا سند ندارد، اهالی از چنددهه قبل، زمین‌ها را تصرف کرده و ساختمان‌سازی کردند.

حسین صفایی، عضو شورای روستا می‌گوید که بیش از ۱۲۰ ساختمان و بیشتر از ۳۰۰ واحد همراه با مغازه‌های بازار به‌طور کامل در شهر سوخته‌اند. اهالی، اما تاکید می‌کنند که بیش از ۵۰۰ واحد مغازه و خانه آتش گرفته. هر ساختمان شامل مغازه، اقامتگاه و خانه اهالی بود. راست و چپ، مغازه و خانه بود.

روستا در تاریخ حادثه، شلوغ نبود. فصل امتحانات همچنان خلوت است و مسافران از تیر و مردادماه به این منطقه می‌آیند. به‌همین‌دلیل تلفاتی هم نداشت و از اهالی کسی آسیب ندیده، تنها دو نفر بودند که به‌دلیل بیماری قلبی، دچار سکته شده و بستری شدند.

مسئولان استانی می‌گویند این روستا پیش از این در سال‌های ۷۵، ۷۸، ۹۲ و ۹۶ و حالا هم ۱۴۰۳ آتش گرفته و حالا اهالی یک‌به‌یک آن‌ها را به یاد می‌آورند: «اولین‌بار حدود ۳۰ سال پیش بود که روستا آتش گرفت. روستا برق نداشت، یک موتور برق سیار در حرم بود که با بنزین کار می‌کرد. نگهبان با فانوس به موتور سر می‌زند تا بنزین بریزد که موتور دچار آتش‌سوزی می‌شود.

بار دوم، آتش‌سوزی در بازارچه رخ داد. حتی برخی می‌گویند که این آتش‌سوزی عمدی بود. بار سوم، یکی از مسافران عامل آتش‌سوزی بود. ظاهراً می‌خواست قلیان روشن کند که شعله‌هایش روی نمای چوبی می‌افتد. چهارمین‌بار را به‌یاد ندارم.» این‌ها توضیحات آقای رضایی است. او می‌گوید که این دومین‌بار است که روستا به‌طور گسترده‌ای آتش می‌گیرد.

استاندار گیلان و معاونانش، مدیرکل هلال‌احمر و مدیران بیمه به منطقه آمده‌اند. خسارت‌ها از سوی بیمه صورت‌جلسه شده، به آن‌ها گفته‌اند این آشغال‌ها را جمع کنید. دستگاه می‌آوریم و خاکبرداری می‌کنیم. اهالی، اما می‌گویند تا زمانی که میزان پرداختی مشخص نشود، دست به این مصالح سوخته نمی‌زنیم.

روستای امامزاده ابراهیم، آبشار و قتلگاه و بازارچه‌های فراوان دارد، جنگل و رودخانه دوطرف روستا را در آغوش کشیده‌اند، افرا، توسکا، راش و گردو سرک کشیده‌اند به روستا و از آتش چهارشنبه‌شب سهمی داشتند. تن سیاه و سوخته‌شان میان زمینی تاریک و کدر، تصویر روستا را مخوف‌تر کرده. دوطرف روستا تا سر پیچ، خاکستر شده، خانه‌ها و مغازه‌های بعد از پیچ، اما از شعله‌ها نجات یافته‌اند، همان مسیری که به امامزاده می‌رسد. روستا ۱۸ هکتار و متعلق به بنیاد مسکن است، پیاده از ابتدا تا انتهای روستا، یک‌ساعت زمان می‌برد. مغازه‌ها لبنیات محلی، نخود و کشمش برای تبرک و نذر، وسایل اسباب‌بازی، زیورآلات و پوشاک می‌فروختند.

مسیر شفت به امامزاده، سبز است و پُرچال. جاده سخت است و اهالی برای هر بار رفت‌وآمد، دردسر می‌کشند. شب آتش هم ماشین‌های آتش‌نشانی به سختی خودشان را رسانده‌اند. نزدیکترین ایستگاه، در شفت بود. اهالی می‌گویند این روستا باید مانند ماسوله تبدیل به شهر شود تا از خدمات شهری استفاده کند، تا وقتی شهر نشود، باید هم انتظار چنین حوادثی داشت؛ به گفته حبیب حاجتی از ساکنان قدیمی این روستا که در سال ۹۶ خانه‌شان آتش گرفت و هنوز نتوانسته‌اند خسارتی برای ساخت‌وسازش بگیرند.

آقای کت و شلواری پوشی کنار خرابه‌ها ایستاده با پوشه‌ای در دست. او از قربانیان آتش‌سوزی سال ۹۶ است و حالا با این آتش‌سوزی فرصتی شده تا پرونده‌های قدیمی، دوباره به جریان بیفتد. سال ۹۶ نزدیک به ۹ خانه دیوار به دیوار هم آتش گرفتند. یکی از ساکنان می‌گوید که سهل‌انگاری همسایه منجر به این اتفاق شد: «همان سال که پیگیری کردیم به ما گفتند، مستندات‌مان کم است و دیگر پیگیری نکردیم. حالا که این اتفاق افتاد، ما هم پرونده‌مان را آوردیم تا پیگیری کنند. خسارت دهند و ما بتوانیم ساختمان را بسازیم.»

باران تمامی ندارد. قرار است آنقدر ببارد تا دیگر دودی بلند نشود و روستای سوخته و خاکسترشده از نفس بیفتد، کپسول‌ها بی‌جان شوند و آب لوله‌ها تمام شود. خانه‌های بدون سقف، دیوار، اسباب و اثاثیه مثل شهر بمباران‌شده‌ای است که بخت یار اهالی‌اش بوده. هیچ‌کس جان نباخت و آسیب جانی ندید، زندگی‌ها، اما دود شد و به هوا رفت. روستای دود و خاکستر ـ در پنجمین آتش‌سوزی ـ رمقی ندارد.

دیگر خبرها

  • برنامه سینماهای تهران، مشهد و شیراز امروز ۲۰ اردیبهشت + ساعت اکران «مست عشق» و قیمت بلیت
  • سرقت ۳ میلیاردی یک زن از مغازه همسایه
  • مصائب روستای سوخته؛ این‌بار ماشین آتش‌نشانی آب داشت، اما نیرو نه!
  • برنامه سینماهای تهران، مشهد و شیراز امروز ۱۹ اردیبهشت + ساعت اکران «مست عشق» و قیمت بلیت
  • فروش بلیت فوق‌العاده قطار مشهد، از امروز ۹ صبح
  • امامزاده ابراهیم، هفت روز پس از آتش‌سوزی مهیب
  • آغاز فروش بلیت قطارهای فوق‌العاده مشهد از امروز
  • فروش بلیت فوق‌العاده قطار مشهد، از فردا ۹ صبح
  • برنامه سینماهای تهران، مشهد و شیراز امروز ۱۸ اردیبهشت + ساعت اکران «مست عشق» و قیمت بلیت
  • ۵ سارق ۵۰ میلیارد ریال از کاشانی‌ها سرقت کردند